- صفحه اصلی
- آموزش های مفید , اطلاعات عمومی , مقالات کاربردی
- برترین رمان ها از نگاه کاربران
درود خدمت شما همراهان گرامی هستیم از فروشگاه فایل استار با معرفی برترین رمان ها از نگاه کاربران امیدواریم از این لیست لذت ببرید و استفاده کنید با ما باشید.
برترین رمان ها از نگاه کاربران
نکته : این لیست با توجه به درخواستای کاربران و بازدید بالای رمان در لیست قرار داده شده اند.
نام : استاد متجاوز من
ژانر : عاشقانه ، هـ ـات ، اربا بــی
خلاصه رمان استاد متجاوز من :
انگشت اشارمو فرو کردم تو موهام و محکم شروع کردم به خاروندن مغز نخودیم.
به برگه ی جلوم نگاه می کردم و حس میکردم به زبان چینی روش نوشته شده چون هیچی ازش نمی فهمیدم و برامگنگ بودن.
یه استاد احمق و زبون نفهم گیرمون افتاده که اولین جلسه ی کلاس و اومده گفته یه امتحان از ترم قبل میگیره تا برامون دوره شه.
ولی اخه هرچی فکر میکنم اینا رو نداشتیم ما، نکنه من اون ترم یه کتاب اشتباه خریدم. همونطور که با مغز پوکم کلنجار می رفتم صدای نکره ی استاد بزغاله بلند شد و اعلام کرد وقت تمومه.
با قیافه ی اویزون، برگه ای رو که فقط اسمم توش نوشته شده بود و بلند کردم و با لودگی دادم دستش که چشم غره ای بهم رفت.
تاریخ! هعی، تاریخ چه بدرد ادم می خوره. خیلی زرنگین بیاین آینده رو بگین.
نام : خانزاده هوس باز
ژانر : عاشقانه ، هـ ـات ، اربا بــی
خلاصه رمان خانزاده هوس باز :
_باید همسر خان زاده بشی! با چشمهای پر از اشک به اربـاب خیره شدم _تو رو خدا اربـاب من نمیخوام همسر دوم بشم اون مرد جنون جن*سی داره اربـاب تو رو خ …. _خفه شو دختره ی سلیطه چجوری جرئت میکنی انقدر بی حیا باشی و درمورد این مسائل با من حرف بزنی به سمت بابام برگشت و پر از تحکم گفت: _این دختر همسر خان زاده میشه ببریدش الان تو اتاق نمیخوام جلوی چشمهام باشه وگرنه یه بلایی سرش درمیارم بابا و بی بی به سمتم اومدند بی بی دستم رو گرفت و با عجله من رو به سمت اتاق بردند با گریه روی تخت نشستم که صدای بابا بلند شد _پریزاد به من نگاه کن با چشمهای پر از اشک بهش خیره شدم _تو مجبوری با خان زاده ازدواج کنی …
نام : سه دبیرستانی هـ ـات من
ژانر : عاشقانه ، هـ ـات ، اربا بــی
خلاصه رمان سه دبیرستانی هـ ـات من :
سلام اسم من باراناست ۱۶سالمه اهل تهرانم خونمم بالاشهره وضعمونم ک معلومه چون خونمون منطقه فرشته تهرانه من سال نهمم و تموم کردم دارم میرم دهم و منتظر انتخاب رشتم بودم ک الان از مدرسه اومدم بیرون و نتیجشو گرفتم و رشته مورد علاقم ک ریاضیه قبول شدم
با برادرم داشتیم میومدیم بیرون از حیاط مدرسه شریک بابام(عموی خودم)برام زنگ زد
_الو سلام عمو جان خوبی
_الو سلام دختر گلم ممنون تو خوبی
_مرسی عمو جانم چیزی شده
_آره عزیزم راستش واست ی زحمت دارم تو ک امروز پیش بابات شرکت میای میتونی سر راه بری خونم مدرک و از گاو صندوق بیاری برامون من یادم رفته این پسره آرین (پسر عموم)نمیدونم کجاس گوشیشو جواب نمیده
نام : عشق ممنوعه استاد
ژانر : عاشقانه
خلاصه رمان عشق ممنوعه استاد :
“زمان حال “ ” نازلــــی “
جلوی چشمای خمار از ش*وت استاد آراد نجم ، مجبور بودم لبخند بزنم تا به چیزی شک نکنه اونم لبخندی از جنس درد!
دردی که فقط خودم تلخیش رو حس میکردم لبخندم رو بو*سید با شه*..ت و عشقی که توی چشماش موج میزد کنار گوشم آروم زمزمه کرد :
_ خیلی س*..*ی و ه*تی تو*ه !لبشو از گوشم تا چونه ام نوازش وار کشید ،با حس داغ و خیسی لباش سرمو به عقب بردم ،بو*سه ای روی گردنم نشوند با صدای گرفته ای گفت :
_روز اولی که بعد اون بحث و دعوا توی دانشگاه اونم دقیق سر کلاس خودم دیدمت هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی بیاد که تا این حد عاشقت بشم اونم عاشق دانشجوی شیطون و سربه هوام!…
نام : اربـاب حریص من
ژانر : عاشقانه ، هـ ـات ، اربا بــی
خلاصه رمان اربـاب حریص من :
*گندم*
-اَه این کارام که تمومی ندارند. آخه مگه یه دختر شونزده ساله چقدر جون داره که انقدر باید تو این قصر جون بکنه. شیطونه میگه برم، فک این زنیکه سلیطه رو خرد کنم. همهاش دستور میده، انگار فقط من اینجا خدمتکارم.
+ چی شده باز داری غر غر میکنی؟!
دستم رو روی سینهام گذاشتم و هینی خفهای کشیدم.
-آخ سرور جون، تو که من و کشتی. ده دفعه گفتم اینطوری وارد نشو.
+ من سرفه کردم، تو خیلی غرق افکارت بودی. بگو ببینم این دفعه برای کی نقشه کشیدی؟
لبخند شیطانی زدم و در گوشش آروم گفتم:
-اون حمیده سلیطه!
لپم رو کشید.
نام : اربـاب خشن و هـ ـات من
ژانر : عاشقانه ، هـ ـات ، اربا بــی
خلاصه رمان اربـاب خشن و هـ ـات من :
هنوز به خاطر مرگ اربـاب بزرگ لباس سیاه به تن داشتم اما نمیدونم آقا یاشار، پسر اربـاب کیانی بزرگ که قراره اربـاب جدید بشه از این موضوع راضی هست یا نه.
چون بعد از اومدنش همه لباس مشکی رو از تنشون در آورده بودن، آهی کشیدم و سینی رو با یه دست نگه داشتم.
بعد از نفس عمیقی چند تقِ به در اتاقِ اربـاب جدید زدم، بعد از دقایقی با صدای سرد و خش داری گفت:
+ بیا تو.
آروم در و باز کردم که دیدم با بالا تنهی برهنه روی تخت دراز کشیده و چشمهاش رو بسته، با خجالت نگاهم رو از هیکل عضلهایش دزدیم و با صدای آرومی گفتم:
– اربـاب براتون شربت آوردم.
بعد از چند لحظه گفت:
+ نمیدونستم اینجا بردهی دختر که جوون باشه هم داره…تازه کاری؟
بدون این که نگاهش کنم گفتم:
این لیست ( برترین رمان ها از نگاه کاربران ) بزودی آپدیت خواهد شد و رمان های بیشتری برای معرفی قرار میگیرد. با ما همراه باشید


ارسال نظر برای این محصول »
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
کی پارت جدید رمان استاد متجاوز من رو میزارین؟ من هرکاری میکنم نمیشه وارد کانال تلگرامتون بشم
لطفا بیگین چه زمانی پارتشو میزارین
لینک کانال تلگرامی ما کلیک کنید
لطفا خیلی زودتر ادامه استاد متجاوز من رو بزارید
بیاد چشم
خیلی دیر به دیر پارتگذاری میشه
الان من فقط رمان استاد متجاوز من رو میخونم رمان بسایر قشنگیه اما حیف که دیر به دیر پارت گذاری میشه حد اقل ما میگیم دوروز در هفته مارتکذاری میکنید حد اقل متن پارت ها زیاد تر باشه
چون ما واقعا خیلی باید صبر کنیم تا پارت بعدی بیاد پارت بعد که میاد اونووقت خیلی کمه
سعی میکنیم بهتر بشه روند پارتگذاری